رفتار سرخوشانه این بازیگرِ نابازیگر با آن پاکبانِ بینوا مبتذلتر وحقیرانهتر از آن است که گناه شمرده شود و این عمق بیچارگی وضعیت اکنون ما را نشان میدهد؛ رشد و گستردگی ابتذال فرهنگی. در این وضعیت امر خطا از آنرو که هم خودش و هم عامل آن مبتذلاند، گناه شمرده نمیشود و در نتیجه خطایی تلقی میشود که پاسخ و واکنش به آن از طریق حواشیِ مبتذلتر از خود این خطا صورت میگیرد. یعنی در وضعیتی مبتذل خطایی مبتذل از فردی مبتذل به تقویت ابتذال میانجامد و در این میان آن پاکبان به واسطه این چرخه ابتذال مجدداً تحقیر میگردد. البته باید توجه داشت که وجود امثال این سلبریتی محصول وضعیتیاند که میدان را برای خودنمایی آنها فراهم کرده. خود آنها از نظر فرهنگی و هنری حقیرتر از آن هستند که نقد شوند، بلکه باید وضعیتی را نقد کرد که در آن هنرمندان اصیل را منزوی و خانهنشین کرده و عرصه را برای این کممایگان فرهنگی باز نموده. باید وضعیتی را به پرسش کشاند که در آن اختلاف طبقاتی و بیعدالتی آنچنان در بستر جامعه ریشه دوانده که یک سلبریتی بیسواد و بیهنر ناخودآگاه یک پاکبان را آنچنان فرودست میبیند که او را دستمایه تمسخر قرار دهد. باید صداوسیما و سینمایی را نقد کرد که امثال این سلبریتیها را بارها در برنامهها و سریالهای و فیلمهای مختلف دعوت میکنند و به آنها مشروعیت اجتماعی میدهند، در حالیکه هنرمندان اصیل را یا بایکوت میکنند و یا منزوی و سرخورده. باید وضعیتی را نقد کرد که در آن سطح فرهنگی جامعه به جای اینکه تعالی و رشد یابد، مبتذل و بیمایه و تهی میشود. باری، سحر قریشی تنها یک نمونه از این ابتذال فرهنگی است که متأسفانه رو به فزونیست؛ مسأله شخص او نیست، بلکه مسأله بنیادین، ابتذال فرهنگی در کنار سیاستگذاریهای نامناسب و معیوب فرهنگی است.
شعری از محمدرضا عالی پیام ( آقای هالو)جامعه ما را ویروس کرونا به هم نریخته، بلکه ما از پیش بههمریخته بودیم که اینچنین در برابر ورود این ویروس دچار هیستری جمعی شدهایم. اینکه اکثراً دچار ترسی همهگیر از کرونا هستیم و به فردگرایی خودخواهانهای تمایل یافتهایم تا در این دوران وانفسا بتوانیم زنده بمانیم حاصل طبیعی وضعیتی است که در آن اعتماد اجتماعی بر باد رفته و عموم مردم نظام دولتی و مدیریتی را ناکارامد دانسته و از آن قطع امید کردهاند؛ در چنین وضعیتی هر که در پی این است تا در برابر بادِ کرونا کلاه خود را بچسبد. هیستری جمعی حاصل از کرونا در ایران، نتیجه سالها فشار اقتصادی، ناکارامدی سیاسی و تضعیف جامعه مدنی است. ما مردم ذاتاً بد نبودهایم، بلکه به بدی برانگیخته شدهایم. ما رنجوریم و مظلوم که از هر سو بر سرمان نکبت میبارد. اما فراموش نکنیم که ما موجوداتی اجتماعی هستیم و زنده ماندن ما در گرو زنده ماندن جامعه و تقویت وجدان جمعی است. چارهای نیست جز همبستگی اجتماعی برای مقابله با بحران کرونا؛ باید از «من» به «ما» برسیم. باید بدانیم که هیستری جمعی به شدت وابسته با بازار شایعات است و در عین حال، تقویتکننده شایعات.
اما برای گذر از این بحران چه باید کرد؟ به نظرم چند نکته را بهتر است در نظر بگیریم: به فکر همه باشیم؛ توصیههای بهداشتی را از منابع موثق دریافت کنیم؛ به شایعات توجه نکنیم و به آنها دامن نزنیم؛ در این آب گلآلود بهجای مچگیری سیاسی به تقویت روحیه خود و اطرافیانمان کمک کنیم؛ و مهمتر از همه اینکه «نترسیم» که ترس برادر مرگ است.
مسعود زمانی مقدم
در بنای پانتئون پاریس مشاهیر و بزرگان بسیاری در خاک خفتهاند؛ روسو، ولتر، امیل زولا، آندره مارلو، ماری کوری و الکساندر دوما از این جملهاند. امّا غیر از اینها، در پانتئون ویکتور هوگو دفن شده. نویسنده رومانتیک فرانسوی که اولین رمانی که خواندم «بینوایان» او بود، دقیقاً بیستسال پیش و در آستانه سیزدهسالگی. خوب به یاد دارم که معانی بسیاری از لغات این کتاب حجیم و دو جلدی با ترجمه قدیمیحسینقلی مستعان را در آن زمان نمیدانستم (در سال ۱۳۱۰ ترجمه شده بود) اما خوشاقبال بودم که پدرم اهل مطالعه بود و نادانستهها را از او میپرسیدم. از بینوایان بسیار آموختم، بهخصوص «همدردی» و «رنج انسانی» و «بزرگواری» را. وقتی پسرم، هیرمان، به سنی برسد که بتواند رمان بخواند، حتماً به او بینوایان هوگو را پیشنهاد میکنم تا بخواند و بیاموزد اگر نمیتوانیم درد و رنج انسانی را کم کنیم، دستکم بر آن نیفزاییم.
دانلود موزیک ویدیو Like ooh ahh از Twiceفیلم «انگل» فیلمیاست جذاب و سرگرمکننده و خلاق، اما فاقد عمق و محتوای کافی. توجه فیلم به نابرابری طبقاتی و مسائل اجتماعی تنها دستمایهای است برای فراهم کردن بستری برای پیشبرد داستانی که عامهپسند است. نگاه انتقادی نهتنها به نابرابری طبقاتی در فیلم دیده نمیشود بلکه کلیت اثر بهنوعی توجیهکننده این نابرابری هم هست؛ فرودستان تحقیر میشوند و اشارهای به شرایط و فرآیندهای ایجادکننده این شکاف و نابرابری طبقاتی نمیشود. با این وصف، انتخابش به عنوان بهترین فیلم سال اسکار عجیب بود! از رقبای این فیلم تاکنون من فقط فیلم جوکر را دیدهام که به نظرم بسیار شایستهتر از فیلم انگل بود برای دریافت اسکار. در بهترین حالت همان جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار برای فیلم انگل کفایت میکرد.
بحران های طلاق برای نوجواناندو هفته پیش در ترمینال مرکزی زوریخ مجسمه غولپیکری که از سقف ترمینال آویزان شده بود نظرم را جلب کرد و این عکس را از آن گرفتم. امروز پی بردم اثری است از نیکی د سان فال (1930-2002)، هنرمند فرانسوی-آمریکایی که در سال 1997 آن را خلق کرده و نام اثر «فرشتۀ نگهبان» است. آنچه قابل توجه است شکل خاص این اثر و نقش آن در یک فضای عمومیشلوغ است؛ یک فرشته چاق آبی با بالهای طلایی و پوششی نافرشتهوار و مدرن که بر فراز مسافران ایستاده. ظاهری متناقض و خلاف تصور رایجی که از فرشتهها داریم و در آثار هنری دیدهایم دارد که نگاه و ذهن هر عابری را جلب و جذب میکند و فضای کسلکننده ترمینال را طراوتی میدهد. شاید فرشتهای است که از ظاهرِ مقدساش عدول کرده و زمینیتر شده و ترجیح داده به جای معابد و کلیساها و نمازخانهها در فضای کاملاً ناسوتی ترمینال وارد شود و نگهبان مردم باشد.
بحران های طلاق برای نوجوانانزوریخ بزرگترین و پرجمعیتترین شهر سوئیس است. در سوئیس چهار زبان رسمیآلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رمانش رایج است که زوریخ در منطقه آلمانیزبان این کشور ثروتمند قرار دارد. زوریخ شهر بسیار زیبایی است با خانههای رنگی در کوچههای شیبدار باریک و پر پیچ و تاب. رودخانهای از بین شهر میگذرد که به دریاچهای دلنشین پیوسته. شهر پر از مغازهها و فروشگاههای گرانقیمتِ لباس و ساعت و گالریهای فروش عتیقه و تابلویهای نقاشی قدیمیو جدید با قیمت بسیار بالا است.
بحران های طلاق برای نوجوانانتعداد صفحات : 0